۱۳۹۲ مرداد ۲۷, یکشنبه

همسایه

۱-همسایه


امشب من و این همسایه هیچ کدام رغبت به خانه رفتن نداریم. همسایه فرش خانه را فروخته، خرج مواد کرده. از ترس غرغرهای زنش بیرون منتظر مانده شاید فرجی شود.

احتمالن حالا که خمار نیست از کار خودش پشیمانه مثل بار قبل که کیفِ زنش را خالی کرده بود.

شاید الان به چیزهایی داره فکر میکنه که امشب از دست داده، به یک خواب راحت ،به اعتماد از دست رفته پیش پسرش، به زنش که خود خوری میکنه،به اینکه اگه معتاد نبود الان چه حال و روزی داشت یا شاید به فکر اینه که باز که خمار شد چی باید بفروشه.

2-انتخاب

همیشه پر اهمیت بوده و سخت. قدیمها بچه که بودم تو انتخاب لباس و کفش هیچ اختیاری نداشتم اونموقع همه اطرافیان اینطوری بودند. همیشه آرزوی کیف و کفشی داشتم که خودم انتخاب کنم ولی این امکان نبود بعد ها هم که بزرگتر شدیم یه کمی اوضاع فرق کرد اجازه میدادن انتخاب کنیم نه هر چی که خواستیم بلکه از چند تا انتخابی که برامون میکردن  میگفتند از این دو تا کدام؟از این  دو تا رنگ کدام  و.....

3-خیانت

نمی دونم کجا خوندم که آدم میتونه به همسر به دوست به وطن خیانت کنه اما اگه نه همسری بماند  نه دوست و نه وطنی، به چی باید خیانت کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر