۱۳۹۲ شهریور ۳۰, شنبه

نسرین آزاد شد


 

از مرز سی سالگی که گذشتی احساساتت دچار تغییر می شود، به اعتقاد من. چه چیزهایی می تواند خوشحالت کند؟

البته پول که نیست. یعنی دیگر نیست و منظورم از خوشحالی اوج هیجان  است و اشک شوق ریختن است.همچون دوران کودکی که از کفش نو ولباس نو و رسیدن نوروز ذوق مرگ میشدیم.

 جوانتر که باشی هر روز در معرض شادیها و غم  هستی، از دل و جان.اما بعد ار سه دهه  با این همه فوران اطلاعات کمتر اتفاقی باعث تعجب می شود البته که مرگ را باید مستثنا کرد

 پس از هشت سال دوم جنگ تحمیلی حالا رسیدیم به سازندگی و به یک سردار سازندگی دیگر تا چه پیش آورد.انگار که با کشورمتخاصم به توافق رسیدیم اسیرانی آزاد شدند و نسرین نیز هم.

این یکی از خبرهایی بود که هفتاد ساله هم که باشی هزازان بار این روزها را دیده باشی باز اشکت را درمی آرد.
خبر خوش آزادی نسرین را اشک مانع شد تا آخر بخوانمش. گذاشتم برای فردا که اگر بغضی نبود تمامش کنم.بله نسرین آزاد شد به همان شکوه آزادی خرمشهر. کاش یکی بلند فریاد بزند نســـــرین ستــــــوده آزاد شد همانطور که آزادی خرمشهر را فریاد